سفارش تبلیغ
صبا ویژن
در دگرگونى روزگار گوهر مردان است پدیدار . [نهج البلاغه]
کل بازدیدها:----81797---
بازدید امروز: ----2-----
بازدید دیروز: ----9-----
عشق*زندگی*موفقیت


نویسنده: مصطفی
چهارشنبه 87/5/9 ساعت 6:28 عصر

پرده، اندکی‌ کنار رفت‌ و هزار راز روی‌ زمین‌ ریخت. رازی‌ به‌ اسم‌ درخت، رازی‌ به‌ اسم‌ پرنده، رازی‌ به‌ اسم‌ انسان.رازی‌ به‌ اسم‌ هر چه‌ که‌ می‌دانی. و باز پرده‌ فرا آمد و فرو افتاد. و آدمی‌ این‌ سوی‌ پرده‌ ماند با بهتی‌ عظیم‌ به‌ نام‌ زندگی، که‌ هر سنگ‌ریزه‌اش‌ به‌ رازی‌ آغشته‌ بود و از هر لحظه‌ای‌ رازی‌ می‌چکید. در این‌ سوی‌ رازناک‌ پرده، آدمیان‌ سه‌ دسته‌ شدند. گروهی‌ گفتند: هرگز رازی‌ نبوده، هرگز رازی‌ نیست‌ و رازها را نادیده‌ انگاشتند و پشت‌ به‌ راز و زندگی‌ زیستند. خدا نام‌ آنها را گمشدگان‌ گذاشت. و گروهی‌ دیگر گفتند: رازی‌ هست، اما عقل‌ و توان‌ نیز هست. ما رازها را می‌گشاییم؛ و مغرورانه‌ رفتند تا گره‌ راز و زندگی‌ را بگشایند. خدا گفت: توفیق‌ با شما باد، به‌ پاس‌ تلاشتان‌ پاداش‌ خواهید گرفت. اما بترسید که‌ درگشودن‌ همان‌ راز نخستین‌ وابمانید. و گروه‌ سوم‌ اما، سرمایه‌ای‌ جز حیرت‌ نداشتند و گفتند: در پس‌ هر راز، رازی‌ است‌ و در دل‌ هر راز، رازی. جهان‌ راز است‌ و تو رازی‌ و ما راز. تو بگو که‌ چه‌ باید کرد و چگونه‌ باید رفت. خدا گفت: نام‌ شما را مؤ‌من‌ می‌گذارم، خود، شما را راه‌ خواهم‌ برد. دستتان‌ را به‌ من‌ بدهید. آنها دستشان‌ را به‌ خدا دادند و خدا آنان‌ را از لابه‌لای‌ رازها عبور داد و در هر عبور رازی‌ گشوده‌ شد. و روزی‌ فرشته‌ای‌ در دفتر خود نوشت: زندگی‌ به‌ پایان‌ رسید. و نام‌ گروه‌ نخست‌ از دفتر آدمیان‌ خط‌ خورد، گروه‌ دوم‌ در گشودن‌ راز اولین‌ واماند. و تنها آنان‌ که‌ دست‌ در دست‌ خدا دادند از هستی‌ رازناک‌ به‌ سلامت‌ گذشتند.


نظرات دیگران ( )

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ


  • نه اندرز از کریستین لارسون
    خواندنیها
    [عناوین آرشیوشده]

  •  RSS 

  •  Atom 

  • خانه

  • ارتباط با من
  • درباره من

  • پارسی بلاگ
  • درباره من

  • لوگوی وبلاگ

  • مطالب بایگانی شده

  • لینک دوستان من

  • لوگوی دوستان من

  • اشتراک در وبلاگ

  • وضعیت من در یاهو